3... نقطه... پـ ــ ــ ـ ــر و ا ز
بــــــــــــــــــــه نــــــامــــ خــــــدایـــــــــــم چقدر روزها سریع میگذرن! انگار دیروز بود... دانشگاه علوم پزشکی کاشان! دانشکده پیراپزشکی! کلاس الف! واژه شناسی پزشکی! با شک و تردید وارد کلاس میشم ... من:اینجا کلاس هوشبری ترم یکه؟ و اکنون اینجا: خونمون من و لپ تاپ!(که موسش رو مخمه) من و جی پی ار اس ایرانسل! من و سیستم اموزشی سما! من و کارنامه ی موقت من و آپنه ی تنفسی:دی من و چهارتا نمره ی درب و داغون من و کلی درس بی نمره ای بابا..... و هنوزم که هنوزه این لیست نمرات خالیه **** *یه سوالی ذهن منو مشغول کرده...؟ وقتی شروع ترم چهاردهم باشه چطور امروز که سیزدهمه هنوز کلی از نمرات وارد نشده! ---------------------------- پ ن: "سهراب میگه"نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست ! و کتابی که در آن یاخته ها بی بعدند! تو این ترم کلی جزوه و کتاب خوندم که نه توش باید میومد نه پوست شبنم تر بود! و همه ی یاخته ها بی بعد بودن! پ ن: عجب بادی میاد!اصلا صدای اینم رو مخمه !! من خطاب به خودم: آروم باش عزیزم، آروم باش :دی آرومم... راسی سلامــــ...
زهرابا همون لهجه کاشونی: آره( به نظرتون اره گفتنه کاشونم لهجه داره:دی فقط خواستم بگم زهرا لهجه داره :دی)