3... نقطه... پـ ــ ــ ـ ــر و ا ز
به نام "او" و به یاد "او" با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید . امسال ، روزایی که از ترمینال به خونه میام... دلم میگیره... نه از این که میام خونه، نه! از بزرگی شهر دلم میگیره ... دوست ندارم همه چیز مطابق میل من پیش بره، که میدونم میل من گاهی بچه بازی در میاره... کاش میل من مطابق مصلحت بود... به صاحبـــ این روزهـــا: خودت میدانی... نیاز نیست به زبان بیاورم و یا بنویسم ... . . . --- رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً إِنَّک أَنتَ الْوَهَّابُ --- رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ --------------------- تو این سرما... دلم هوای سرمای اینجا رو کرده... 4 شنبه 9 محرم 1435 و فــــردا..
رباب ، با آب هم قافیه باشد
روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود
هدف های روشنی داشت
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد
می رود بر می گردد
می رود...
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
بایک جملهء کوتاه
آقا خودتان که سالمید انشاالله...
"سید حمید رضا برقعی"
.
پ ن : محرم دلگیری است امسال...با بقیه محرم های این چند سال فرق دارد... کاش میدانستم ،چـــرا؟