3... نقطه... پـ ــ ــ ـ ــر و ا ز
به نام "او" و به یاد "او" . . من زندگــی را دوست دارم (مرحوم حسین پناهی) . . . . . . پ ن : هوا بس ناجوانمردانه گرم و آفتاب بس ناجوانمردانه سوزاننده شده ... کاش هوای شهر کمی تا قسمتی ابری میشد مثل هوای ...
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم...
نوشته شده در سه شنبه 92/2/24ساعت
9:28 عصر توسط پرنیان| نظرات ( ) |