سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























3... نقطه... پـ ــ ــ ـ ــر و ا ز

بــــــــــــــــــــه نــــــامــــ خــــــدایـــــــــــم

 آپ میکنیم

با این که آپمان نمی آید!!:دی

محض شادی آلاچیق نشین هاپوزخند

........

امروز که داشتم از اصفهان میومدم به کاشان و در حالی که از خوندن کتاب خسته شده بودم ، از شیشه ی مسدود اتوبوس درجه ی یک  اسکانیا:دی به بیرون نگاه میکردم

متوجه خیلی از زیبایی ها شدم

خیلی از زیبایی ها که به دلیل تکراری بودنشون تا امروز متوجهشون نشده بودم !

عادت کردیم قشنگی رو تو گل و بلبل و سبزه و چمن و درخت و جنگل ببینیم .... خودمو میگمااا!

بین این همه کوه خشن که ردپای دستکاری ادما توش دیده میشه به یه روستای کوچیک برمیخوری ...

دو ، سه تا درخت با شکوفه های سفیدشون توجهتو جلب می کنن...! باید خیلی دقت کنی تا ببینیشون

من به این همه دقت و توجه خودم مفتخرم :دی

 

همین طوری که  میرم تو حـــس صدای " آی جیگیلی جیگیلی ...." استغفرالله ... آقای راننده هم که ماشالا خیلی سرخوشه

درحین رانندگیم که کلی با تلفن همراهش صحبت کرد

فکر کنم کمربندشم نبسته بود..:دی

با یه اتوبوس دیگه هم به زبون خودشون درگیری داشتن ....

به خــــــدا من آرزو دارمــــ آقــــای راننـــده ....عصبانی شدم!:دی

 

----------------------------------------

پ ن : زمستونم رو به اتمامه ! ما که نه برفی دیدیم نه برفی :دی

پ ن : آقا میشه به جای این ساندیسای محترم عزیز تر از جانتهوع‌آور ، تو اتوبس آب معدنی توزیع بشه؟؟

دیگه امـــــری نبود؟؟؟پوزخند

راسی سلامــــ...

 


نوشته شده در جمعه 91/12/4ساعت 9:42 عصر توسط پرنیان| نظرات ( ) |